حامل های انرژی از جمله برق، نقش اساسی در توسعه جوامع بشری ایفا می کند و به مرور زمان، اهمیت آنها در حیات اقتصادی و اجتماعی بشر گسترش می یابد. از این رو، شناخت تقاضای برق و عوامل مؤثر برآن درکنار دیگر سیاست های حاکم برتقاضای انرژی، می تواند نقش مؤثری در فرآیند تصمیم گیری های اقتصادی داشته باشد. در این مطالعه، ضمن تفکیک تقاضای برق به بخش های مختلف مصرفی، با بهره گیری از متغیر های اقتصادی براساس مبانی نظری اقتصاد خرد، به تخمین تقاضای برق و تبیین کشش های قیمتی و درآمدی کوتاه مدت و بلند مدت، درهریک از این بخش ها می پردازیم. برای این منظور، از داده های سری های زمانی استفاده، و تکنیک تخمین به روش حداقل مربعات معمولی1 (OLS) و مدل تصحیح خطا2 (ECM) انجام شده است. همچنین بررسی های لازم در هریک از سری های زمانی براساس آزمون دیکی ـ فولر تعمیم یافته (ADF) ، آزمون پرون و آزمون های یکپارچگی به روش انگل-گرنجر و انگل- یو، نشان دادکه همگرایی بلند مدت (یکپارچگی) بین متغیرهای مدل تقاضا وجود دارد. به علاوه، نتایج حاصل از تخمین تقاضای برق با استفاده از روش OLS و مدل ECM نشان می دهد که در بخش صنعت کشش های قیمتی و درآمدی در کوتاه مدت پایین و کمتر از واحد، و در بلندمدت بزرگتر از واحد هستند. در بخش کشاورزی، کشش قیمتی درکوتاه مدت و بلند مدت کمتر از واحد، درحالی که کشش درآمدی در کوتاه مدت و بلند مدت در این بخش، بزرگتر از واحد است. در بخش خدمات نیز کشش های قیمتی و درآمدی در کوتاه مدت کمتر از واحد، و در بلند مدت، کشش های قیمتی و درآمدی در مدل ECM بیش از واحد است. همچنین، با توجه به متغیرفرض شدن کشش قیمتی تقاضا در این سه بخش و براساس یافته های تخمین در هر بخش، این کشش درطول زمان با نوسان های نسبتاً زیادی مواجه بوده، به طوری که مقدار این کشش در همه بخش ها در پایان دوره مورد بررسی نسبت به ابتدای دوره، کاهش یافته است.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution 4.0 International License قابل بازنشر است. |