در این مقاله، به بررسی تحولات مصرف انرژی در برنامه های اول و دوم توسعه می پردازیم. وابستگی کشور به درآمدهای ارزی حاصل از صادرات، و توجه به منابع مالی هنگفتی که برای تأمین تقاضای فزاینده آن لازم است. اهمیت انرژی به عنوان عامل تولید برای بخش های مولد اقتصادی و عامل رفاهی برای بخش های غیرمولد و لزوم استفاده بهینه از آن، از جمله دلایلی هستند که توجه به مقوله انرژی را ایجاب می کنند. اطلاع از تحولات مصرف انرژی و میزان تأثیرپذیری تقاضای آن از عوامل مختلفی که ممکن است برنامه ریزی شده یا برنامه ریزی نشده باشند، راهنمایی های ارزشمندی را برای هدایت سیاستگذاری های آتی به سمتی که باعث تقویت موارد مطلوب و تضعیف موارد نامطلوب شود، در اختیار قرار می دهد.
بررسی حاضر، نشان می دهد که توجه به بخش عرضه و تقویت آن در برنامه اول سبب شده که طی سال های این برنامه، عرضه داخلی انرژی اولیه و مصارف نهایی انرژی سالیانه، به طور متوسط، به ترتیب 95/10 و 54/8 درصد افزایش یابد. عملکرد متناسب با برنامه در طی سالهای برنامه دوم نیز قابل مشاهده است. به طوری که دیدگاه مدیریت مصرف باعث شده که رشد متوسط تقاضای سالانه انرژی اولیه و مصارف نهایی در طول این برنامه، به ترتیب، 92/4 و 95/3 درصد که حدود نصف ارقام مشابه برنامه اول می باشد، محدود شود. هم چنین بررسی ارقام مربوط به شدت انرژی حاکی از آن است که به رغم کاهش شدت انرژی در بخش های مولد اقتصادی طی سال های برنامه های اول و دوم، شدت انرژی کل در برنامه اول افزایش یافته است. این مسئله به دلیل تأثیرگذاری مصارف خانگی و تجاری رخ داده است.
به نظر می رسد با ادامه روند چهار سال اول برنامه دوم در سال پایانی آن، عملکرد برنامه دوم توسعه (1374-1378) بیانگر کاهش شدت انرژی در بخش های مولد و حتی کاهش شدت انرژی کل باشد. بدین ترتیب، مجموع سیاست های انرژی در برنامه دوم باعث شده که برای نخستین بار در 40 ساله گذشته، طی یک برنامه، بهره وری انرژی افزایش یابد.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution 4.0 International License قابل بازنشر است. |