هدف نخست این مقاله، ارزیابی محدودیتهای الگوی اقتصادی متعارف در رابطه با تبیین تصمیمگیریهای اقتصادی است. شواهد اساسی بررسی شده مانند نقصان و عدمتقارن اطلاعات، یادگیری و سرمایهگذاری انسانی، تصمیمگیریهای جمعی (در قالب خانواده، سازمانها و دولتها)، تفاوتهای جنسیتی، سازمان و مدیریت، و اکتشافات جدید حوزه علوم شناختی در زمینه مغز و ذهن، به طور جدّی محدودیتهای الگوی متعارف را آشکار میکنند. در این مقاله رویکرد و الگوی اقتصادشناختی برای درک بهتر تصمیمگیریها، پیشبینی کاملتر، ارایه راهحلهای مناسب و اثربخش، و سیاستگذاری مؤثر به جای الگوی متعارف، تبیین و پیشنهاد شده است. در الگوی شناختی تصمیمگیری، نحوه شکلگیری انتظارات و ترجیحات با توجه خاص به فرآیند شناختی (یعنی نحوه کسب، پردازش و کاربست اطلاعات و دانش در ذهن و مغز انسان) واکاوی میشوند. در عین حال، تأثیر محیط، نهادها و دولت نیز بر فرآیندشناختی و فرآیند تصمیمگیری مورد توجه و دقتنظر قرار میگیرند. به این ترتیب، علاوه بر منابع/ امکانات و قیمتها، نحوه کارکرد مغز و ذهن در محیطهای نهادی- سازمانی واقعی که به شدّت تصمیمگیریها را متأثر میسازند، نیز جزء تحلیلها به حساب میآید؛ یعنی مقولههای عینی و ذهنی هر دو بهعنوان عوامل تعیینکننده رفتار/ تصمیمها در نظر گرفته میشوند. با عنایت به پیشرفتهای علومشناختی از یکسو، و کشاندهشدن موضوعات و مسایل اقتصادی به آزمایشگاهها و پژوهشهای آزمایشی از سوی دیگر، اقتصادشناختی در حال تبدیلشدن به یک جریان اصلی در علم اقتصاد است و آینده بسیار پُر امیدی را به ویژه برای سیاستگذاری و مقابله با مشکلات اقتصادی نوید میدهد.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution 4.0 International License قابل بازنشر است. |