در سالهای پس از انقلاب تاکنون، بر اساس رویکرد قانون اساسی، تلاشهای بسیاری برای برقراری عدالت اجتماعی و محرومیتزدایی از طریق اقدامات برنامهای و اجرایی دولت و نهادهای حمایتی مانند کمیته امداد انجام شده است. اما پس از ربع قرن، ارزیابیهای انجام شده نشان میدهد این تلاشها، با وجود صرف منابع مالی و انسانی نسبتاً قابل توجه، از اثربخشی مورد انتظار در کاهش فقر و محرومیت برخوردار نبودهاند. این مقاله، با استفاده از رویکرد فقر قابلیتی که سن ارائه کرده است، اثربخشی اقدامات دولت و نهادهای حمایتی (کمیته امداد) در طول سالهای پس از انقلاب را در رفع فقر بررسی و تحلیل میکند. این تحلیلها نشان میدهد عمدهترین ضعف حمایتهای دولت و نهادهای حمایتی، عدم بکارگیری سازوکارهای توانمندساز مبتنی بر رویکرد قابلیت، برای حمایت از گروههای فقیر بوده است. این تحلیلها همچنین بیانگر این موضوع است که حمایتهای انجام شده، مبتنی بر رویکرد رفاهی با هدف جبران محرومیتهای گروههای فقیر و آسیبپذیر، از طریق پرداختهای انتقالی و یارانهها، تنظیم و اجرا شدهاند.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution 4.0 International License قابل بازنشر است. |